از جنبه طراحی، چطور تصمیم میگیرید که چه چیزی را به مکبوک پرو اضافه کنید؟
ورودیها و خروجیها نقش بزرگی در هویت یک محصول دارند. برای مثال ما میبینیم که در تئوری، فلان چیز یک صفت قدرتمند و مهم برای محصول است، اما نمیشود به آن اکتفا کرد و باید آن را به خودمان اثبات کنیم، باید کامل آن را بکاویم، و ببینیم که آیا محصول نهایی را به خطر میاندازد یا نه. یک مرزی هست که بعد از آن دیگر ایدهها نه مناسبند و نه ارزشمند.
جنس تلاشهای ما از فکر کردن درباره ایده اصلی تا کاویدن و تجربه کردن آن، تفاوت شگرفی با هم داشتند. اساسا جنس آنها با هم فرق داشت، اما در همه حال تمرکز ما روی محصول نهایی بود.
وقتی موضوع طراحی برای مک، آیپد و آیفون در میان باشد فلسفه شما چیست؟ به هر محصول چطور نزدیک میشوید؟
من قویا احساس میکنم که نمیشود فرم را از متریال و از فرآیند شکلدهی به متریال جدا کرد. اینها باید کاملا همراه و منسجم توسعه یابند. یعنی شما نمیتوانید در دنیایی کاملا مجزا از تولید، به طراحی بپردازید. بنابراین این یک ارتباط مهم است.
در کل ما زمان زیادی را به اکتشاف متریال میپردازیم. متریالها و فرآیندهای گوناگونی را میکاویم. فکر میکنم شگفتزده شوید اگر بدانید که چه نتیجهگیریهای پیچیدهای از آن کاوشها بدست میآوریم.
مثل چی؟ میشود یک مثال بزنید؟
نه.
اما این روشی است که ما به عنوان یک تیم در ۲۰، ۲۵ سال گذشته داشتهایم و این (مکبوک) بهترین نمونه آن است. ما آلومینیوم خام را، آلیاژی که خودمان توسعه دادهایم را، تحت فرآیندهایی قرار میدهیم که از دل یک شمش ساده تمام بخشهای پیچیده یک بدنه را در میآورد.
تغییرات فراوانی که از نظر معماری و نوع استفاده از این متریالها رخ داده، ماحصل سالها کار است. ما به طور مداوم در تلاش برای رسیدن به راهکارهای جدید و بهتر هستیم. اما جالب است که هنوز نتوانستهایم یک معماری بهتر از آنچه میبینید ارائه کنیم. حال آنکه به عنوان یک تیم که هسته اصلی فلسفه اپل هستند، میتوانستیم (آن زیربنا را رها کنیم) به دنبال کارهای بسیار متفاوتی برویم. اما فقط متفاوت، نه بهتر.
کاربران مک ارتباط حسی با دستگاههایشان دارند و البته انتظارات مشخصی هم. آیا اینها در تصمیمگیری شما درباره میزان تغییر محصولات تاثیر میگذارد؟
ما درباره چگونگی پیش بردن امور محدودیت ذهنی نداریم، البته اگر نتیجه این بیباکی یک محصول بهتر باشد. اما چیزی که قدغن کردهایم، انجام یک کار متفاوت است که نتیجهای بهتر از قبل نداشته باشد..
من قبلا در این باره صحبت کردهام، و اپل هم همینطور: انجام کاری که فقط متفاوت است، سختی خاصی ندارد و زمان چندانی هم نمیبرد، و البته بسیار وسوسه کننده است.
شما و تیمتان چطور تصمیم میگیرید که یک چیز ارزش تغییر دارد؟
ببینید… ماندگاری در قالب یک تیم -یعنی یادگیری در جمع و یادگیری به عنوان یک تیم- ارزشی دارد که اغلب به سادگی نادیده گرفته میشود.
درک مشترک و یادگیری مشترک در سفر از یک پروژه به پروژه بعدی، به ما نیروی فزایندهای میدهد که واقعا لذتبخش است. ما از تمام سختیها و چالشهای یک پروژه بهره میبریم تا پروژه بعدی را محقق کنیم.
واقعا هیچ راهی برای خلق مکبوک پروی جدید وجود نداشت جز عبور از میان آتش محصولات قبلی. بدون شک خلق هر کدام از آنها در گروی درسهایی بوده که از محصولات قبلی گرفتهایم.
گفتید که انجام کاری متفاوت، ساده و سریع است. به همین خاطر بوده که هنوز یک مکبوک پرو با نمایشگر لمسی نداشتهایم؟ (چون این میتوانست یک تصمیم ساده باشد). یا به این خاطر بود که دیگر تولیدکنندگان پیسی به آن مسیر رفته بودند و شما میخواستید به یک مسیر “متفاوت” بروید؟
چندین و چند سال قبل حین توسعه تکنولوژی چندلمسی (multitouch)، فرصتهای احتمالی و امکان استفاده از آن در مک را هم بررسی کردیم. احساسمان این بود که مک جای درستی برای آن نیست… آن را استفاده مناسبی برای چندلمسی ندانستیم.
جانی آیو
چونکه؟
به چندین دلیل کاربردی.
خیلی سخت است که بخواهم درباره آنها صحبت کنم، چون دست آخر وارد جزئیاتی میشوم که سرنخهایی از محصولات در حال توسعهمان لو میدهند (میخندد). واقعا صحبت بیشتری ندارم.